زندگی بازی لغات نیست اما چیدمان جادوئی پازل حروف درون است ....
منم همون دختر دل شکسته
که صد تا غم راه گلوشو بسته
منم همون مسافر غریبه
که از سفر شده تنها و خسته
منم همون چشم انتظار بارون
که زیر ابر به انتظار نشسته
منم همون سر به هوای حیرون
که می کنه ابرا رو دسته دسته
اما کسی با دل عاشق اون
عهد و قرار عاشقی نبسته
ادامه...
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان میروم وانگشتانم را
بر پوست کشیده شب می کشم
چراغهای رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به افتاب
معرفی نخواهد
پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنیست
رادینا
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1387 ساعت 10:40 ب.ظ