سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

چراغ جادو

یه روز مسوول فروش، منشی دفتر و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند
یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه
جن میگه :من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم
منشی می پره جلو و میگه :اول من، اول من!
من می خوام که توی باهاماس باشم، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم !
پوووف !منشی ناپدید میشه ...
بعد مسوول فروش می پره جلو و میگه :حالا من، حالا من.
من می خوام توی هاوایی کنار ساحل لم بدم، یه ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای نوشیدنی !داشته باشم و تمام عمرم حال کنم ...
پوووف !مسوول فروش هم ناپدید میشه
بعد جن به مدیر میگه :حالا نوبت توئه
مدیر میگه: من می خوام که اون دو تا هردوشون بعد از ناهار توی شرکت باشن !!!
نتیجه :اخلاقی این که همیشه اجازه بده که رئیست اول صحبت کنه

نظرات 1 + ارسال نظر
جیم جیم چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:39 ب.ظ http://www.najim2.blogfa.com

سلام گل من
ممنون اومدی
با یه نظر وبلاگت پسندیدم
یه فرصت دیگه بازم میام بهتر بخونمش
شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد