تو تاریکی
به همه ی حرفات فک میکنم....
مورورشون باعث میشه بیشتر ازت متنفر شم!
تو یه اتاق تاریک و یخ
یه بسته کبریت
یه بسته قرص
یه لیوان آب
یه ورق خط خطی
عکست...
روشنش میکنم کبریتو!تموم میشه...
یکی دیگه
یکی دیگه......
تموم شدن!
اما من هنوز تموم نشده بودم....
همیشه از بوی دود و سیگار خوشم می اومد....حالا ام داش خفم میکرد!
عکستو پاره میکنم!
داد میزنم!
هیش کی نیس نجاتم بده از این تاریکی عمیق!
قرص میخورم
بدون آب
لیوانو پرت میکنم طرف در
یه تیکه از شیشه اش میره تو دستم!
خون میاد
همیشه از خون میترسیدم...
اما حالا خیلی دوسش دارم...
چون وقتی تموم شد منم تموم شدم
ازین جمله کلیشه ای وب قشنگی داری بدم میاد ولی باید اعتراف کنم واقعا قشنگه نمی دونم چقدر به خودکشی فکر میکنی اما ...
بی خیال خوشحال میشم بهم سر بزنی