هفت روز گذشت
فاتحه ای چو آمدی بر لب خسته ای بخوان
تمام آگهی های ترحیم آخر هفته را
توی بلند ترین غار جهان قایم میکنم
تا باورم نشود
دیگر از فرار دریا
به شهر من باز نمیگردی ؟
من به همه ی مادران جهان
برای از دست دادن فرزندانشان
می اندیشم
و این باد باد مغرور
هی میخندد
در بستر رفتنم چیزی نداشت
من اما یک چیز دارم - دوستت دارم