نمی دونم تو رو نفرین کنم یا اینکه نه!
نمی دونم تو حل مشکلی یا مشکلم!
با تو عاشقانه بودم پس چرا
حسرت یه روز عشق موند تو دلم
با تو شبنامه بودم نه یک غزل
با تو رودخونه بودم نه یک قنات
یه روزی من و تو بودیم و حالا
من و تنهایی و یک عمر خاطرات
تو رفتی و سهم ما سفر شد
دل آروم ما دربدر شد...
ندونستم چرا مرغ عشقم
توی عاشقی بی بال و پر شد
توی این غربت پر هول و هراس
دارم عین ماهیا جون می کنم
خسته ام از تظاهر به سادگی
جای دندون هزار گرگ رو تنم!
نه کسی می دونه که من چی می خوام
نه خودم دونستم عیب کار کجاست
تا به هر کی می گی عاشقی چیه،
می گه بگذر عاشقی تو قصه هاست!!!
تو رفتی و سهم ما سفر شد
دل آروم ما دربدر شد...
ندونستم چرا مرغ عشقم
توی عاشقی بی بال و پر شد
نمی دونم...!!!
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
سلام و درود خداوند بر محمدو خاندانش
کجاست جاده ای که مرا به تو برساند ،
کجاست کسی که آسمان را به من نشان دهد ،
دلم از این ابرها گرفته است ...
دلم از این ابرها گرفته است ...
صبحگاهی سر خوناب جگر بگشایید
ژاله ی صبحدم از نرگش تر بگشایید
دانه دانه گهر اشک ببارید چنانک
گره رشته ی تسبیح ز سر بگشایید
گریه گر سوی مژه راه نداند مژه را
ره سوی گریه،کز او نیست گذر،بگشایید
گاهی سلام سرد تو هنگامه عبور
بر من نمای دلکش یک آشیانه بود
صدای سنگ پا
(آب در شعر سهراب سپهری)
اهل حمامم
پوستم مهتابی است
پدرم دلاک است
سر طاسی دارد
لۥنگ می اندازد
پدرم شامپویی مصرف کرد
کله اش هی کف کرد
و سپس مویش ریخت
و چه اندازه سرش براق است
حرفه ام دلاکی است
هدف من پاکی است
می نشیند لب سکو آرام
یک نفر با احساس
کودکی را دیدم
می دود در پی صابون و لگن
مشتری های عزیز
لگن خاصره هاتان سالم
رخت ها را نکنید
آب مان بند آمد.