-
کلافه قمیشی
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 12:59
برو اگه میخوای بری ، دلت نسوزه واسه من !! اینجوری که کلافه ای بد تره خب ، دل رو بکن !! بکن دل و از این همه خاطره های روی آب فک کن ندیدی ما همو حتی یه بارم توی خواب راحت برو یه قطره هم گریه نداره چشم من !! اشکاشو پشت پای تو ، میخواد بریزه دل بکن .. من که نمی میرم ،اگه بخوای تو از اینجا بری چون میدونستم که تو از اول راه...
-
تو که نیستی....!
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1389 15:53
تو که نیستی ...نمیبینی..دارم این گوشه میپوسم چشمامو میبندمو قاب عکستو میبوسم خوابیو خبر نداری...که دارم نم نم میبیرم... جای دستای قشنگت دستای خاکو میگیرم... خاطرات تو هنوزم میاره غم تو دل من.. رفتی و تنهام گذاشتی من و با یه آسمون غم دل تنها و غریبم داره این گوشه میمیره ولی حتی وقت مردن باز سراغتو میگیره اگه هنوزم...
-
سیگارتو بکش رفیق
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1389 15:15
اون روزای آخری گفتی که میترسم بری ببین که من هستم هنوز ...اگر چه تو مسافری به فکر سوختنم نباش ...من از تبار سوختنم تو هم نباشی آخرش خودم خودمو میزنم سیگارتو بکش رفیق به دوری عادت میکنیم ما هم یه روز مثل همه به هم خیانت میکنیم با خاطرات چه میکنی ؟ با خاطراتت.... بگذریم...سیگارتو بکش رفیق این گریه ها مال تو نیست من پای...
-
من هنوز یک انسـانم
چهارشنبه 2 تیرماه سال 1389 08:22
اگر به خانه ی من آمدی برایم مداد بیاور مداد سـیــاه می خواهم روی چهـــره ام خـط بکشـم تا به جــــرم زیبایی در قـــــفس نیفتم. یک ضربـــدر هم روی قلبـــم تا به هوس هم نیفتم ! یک مداد پاک کن بده برای محـو لـب ها نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان ، سیاهم کند! یک بیلـچــه، تا تمام غرایز زنـــانه را از ریشــه در آورم شـــخم...
-
منتظر مامان
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 15:06
چرا خدا مادر را آفرید تقدیم با عشق به مادران مهربان ایرانی وقتی خدا مادران را می آفرید در روز ششم تا دیروقت کار می کرد . فرشتهای اومد و پرسید: چرا اینقدر روی این یکی وقت می گذاری؟ و خدا پاسخ داد : می دونی چه خصوصیاتی در نظر گرفتم تا درستش کنم ؟ باید قابل شستشو باشه ولی پلاستیکی نباشه بیش از 200 قسمت قابل حرکت داشته...
-
وقتی که نوجوان بودم
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 14:53
وقتی که نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم . جلوی ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بودند .به نظر می رسید پول زیادی نداشتند . شش بچه که همگی زیر دوازده سال بودند، لباس های کهنه ولی در عین حال تمیـز پوشیده بودنـد . بچه ها همگی با ادب بودند . دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان، دست همدیگر را گرفته بودند...
-
من اگه خدا بودم
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 14:36
من اگه خدا بودم، اینترنت رو قطع میکردم مردم یه ذره زندگی کنند. من اگه خدا بودم ده نمکی رو کمی ملیح تر می آفریدم. من اگه خدا بودم زیر بغل آدما مو نمیکاشتم. من اگه خدا بودم هم،عاشق " تو" می شدم. اینجوری هم خانوما دوباره دوستم داشتن، هم آقایون!!!!! ( کف و سوت ملت... ) من اگه خدا بودم تو دهن این دولت میزدم !...
-
تقدیم به مادرم
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 14:22
WHAT MAKES ALL MOTHERS SPECIAL??? WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN………………… BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?” SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED” DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”. BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID” “STUPID RAIN” THAT’S MOM!!!...
-
چارلی چاپلین
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 14:15
اموخته ام که با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه. آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است...
-
آقای برایان دایسون
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 14:06
سی ثانیه پای صحبت آقای برایان دایسون مدیراجرائی اسبق در شرکت کوکاکولا هیچوقت از ریسک کردن نهراسیم چرا که به ما این فرصت را خواهد داد تا شجاعت را یاد بگیریم . فرض کنید زندگی همچون یک بازی است . قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید جنس یکی از آن توپها از...
-
آخرین راه برای کاهش وزن خانم ها
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 13:29
-
زندگی معکوس
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 12:54
در زندگی بعدی من میخواهم در جهت معکوس زندگی کنم. با مردن شروع میکنی و میبینی که همه چیز خیلی عجیب است. سپس بیدار میشوی و میبینی که در خانه سالمندان هستی! و هر روز که میگذرد حالت بهتر میشود. بعد از مدتی چون خیلی سالم و سرحال میشوی از آنجا اخراجت میکنند! بعد از آن میروی و حقوق بازنشستگیات را میگیری. وقتی...
-
رابطه دو چشم با هم
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 12:32
Do you know the relation between two eyes آیا از رابطه دو چشم باهم آگاهی دارید؟ They never see each other....... ... BUT هیچ گاه یکدیگر را نمی بینند با هم مژه میزنن They blink together, They move together ب ا هم حرکت میکنند They cry together ب ا هم اشک میریزنند They see things together باهم می بینند They sleep...
-
love
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 12:32
سکوت نکرده ام که فراموشت کنم. نمی خواهم که از یادم بروی. اشک نمی ریزم تا لحظه های نبودنت را ابری کنم. تنها...لحظه های با تو بودن را مرور می کنم ... و به تو می اندیشم در ابدیت لحظه ها...!!! نمی دانی چه غمگینم در این تاریکی شب ها چه بی تابانه دلگیرم نمی دانی که گاهی عاشقانه با خیالی در تب رویایی تو آرام می گیرم توبه می...
-
مادرم
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 12:15
تقدیم به اسطورهی زندگیم که همواره عاشقانه سوخت و هیچگاه قلبم را نشکست. تقدیم به کسی که تا ابد قبلم به امید یک نگاه زیبایش میتپد. تقدیم به کسی که احساس با او بودن یعنی تمام دنیا. احساس با او بودن یعنی یک قطره پیش دریا. احساس با او بودن یعنی اشتیاق پرواز. احساس با او بودن یعنی بوسه زیر باران. تو را به پاس گرمی...
-
بابا یاد نداد.....
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 11:55
بابا اب داد بابا نان داد اما بابا یاد نداد وقتی دل بستم چه کنم وقتی عاشق شدم چگونه جلو بروم بابا یاد نداد برای عشق باید از خود بگذرم بابا نگفت سکوت لحظه ها را بشکنم بابام گفت روزی رسد که عاشق شوی اما نداستم که این عشق چیست ندانستم برای عشق باید از خودم از هر چه دارم باید بگذرم بابا نگفت اشک های عاشق را اشک های که شب...
-
شکایت
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 11:47
خدایا میبینی این همه سیاهی رو این همه تولد اشتباهی رو تو این دنیا غصه آخر نداره هر روزش سکوت بی بهاره تو آسمون داشتن یه ستاره آرزو نیست اینجا محاله اینجا بارون همدم چشاته بغض همیشه همراه صداته زندگی میگذره یه حادثه ی تکراری روزها و ثانیه هاش همه اجباری دلم داره می گیره انگار می خواد بمیره ای خدایی که هستی تو این...
-
هیچ می دانی، که در این بی خبری
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 11:45
هیچ می دانی ، که در این بی خبری تـو چـه نـزدیـک تـر و خـوب تری جایِ هر لحظه چه تنگ است ، چه تنگ !! یا تـو یا لحـظه .... تو محبـوب تـری تـنِ تـنـهائیِ مـن ، تنـهـا نیسـت تـو بـر ایـن قـامـتِ یخ پیـرهنـی آیِـنه خـیره بـه چـشمانـم گفت : اینـک انـدازه تـر از مـن به منـی زیـرِ پلـکِ شـبِ من غـوغائیـست کوچه هایِ خوابم ،...
-
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 11:40
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی . عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است. عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده . عمیق...
-
به نام آنکه معبود است و معشوق
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 11:36
به نام آنکه معبود است و معشوق طفلک پر شورم این روز ها باز هوای دلش ابریست براستی نمیدانم دیگر چگونه واژه ها را به بازی بگیرم واژه هایی که چون حبابی رنگین در شب های من میرقصیدند و کبوتر های کلام را درسحر گاهان من به پرواز میکشیدند تا مرهمی باشند برای طفلکم که میخواهد از راز دل بگوید دلتنگم؛؛ دلتنگ خواستن ؛ دلتنگ نوشتن؛...
-
دختر بودن یعنی چی؟
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1389 11:45
تقدیم به کودکان دیروز , دختران امروز , مادران فردا و تمام مردان ازاد اندیشی که خواهان برابری زن و مرد هستن دختر بودن یعنی چی ؟ دختر بودن یعنی کله قند و لی لی لی لی ... دختر بودن یعنی الگوی خیاطی وسط مجله های درپیت دختر بودن یعنی همونی باشی که مادر و خاله وعمه ت هستن دختر بودن یعنی " دخترو رو چه به رانندگی ؟...
-
من دخترم......... تقدیم به زنانی که طعم تلخ محدودیت را احساس می
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1389 11:36
تقدیم به کودکان دیروز , دختران امروز , مادران فردا و تمام مردان ازاد اندیشی که خواهان برابری زن و مرد هستن من دخترم......... اگه سرت داد زدن آروم گریه کن. اگه بهت زور گفتن حتما قبول کن. اگه بهت توهین شد ساکت بمون. چرا؟چون دختری! چون به خاطر احساستی بودنت نیاز به بغض و گریه داری. چون به خاطر ضعیف بودنت نیاز داری که یه...
-
کیست اشک حلقه زده را از چشمان داغ بشوید.....
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 08:49
یکی بود یکی نبود، اونی که بود تو بودی و اونی که نبود من بودم ! یکی داشت و یکی نداشت، اونی که داشت تو بودی و اونی که تو رو نداشت من بودم ! یکی خواست و یکی نخواست، اونی که خواست تو بودی اونی که بی تو بودن رو نخواست من بودم! یکی آورد و یکی نیاورد، اونی که آورد تو بودی اونی که جز تو به هیچ کس ایمان نیاورد من بودم ! یکی...
-
روزهای خوب کودکی (کجایی که یادت بخیر)
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 08:44
عید زیبا بود و امید عیدی گرفتن خرداد زیبا بود و امید سه ماه تعطیلی پاییز زیبا بود و امید دیدن دوباره همکلاسیها این سال دیگه میریم راهنمایی، دو سال دیگه میریم دبیرستان، یکسال دیگه دیپلم و .... مدام این جمله روی زبونمون بود. وقتی بزرگ شدم... وقتی بزرگ شدم... با هر نوبرانه چشمها رو می بستیم و آرزو میکردیم... چقدر آرزو...
-
با عشق اگر همسفرى بسم الله
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 08:38
با عشق اگر همسفرى بسم الله گر رهرو اهل نظرى بسم الله با اهل مناجات اگر همراهى گر اهل دعاى سحرى بسم الله این سفره توبه شبانگاهان است از دست گنه خونجگرى بسم الله باید سر کوى عشق سامان گیرى گر خستهاى از دربدرى بسم الله اینجاست که آتش و حمیم و زقوم بخشند به اشک کوثرى بسم الله گر فاطمه مذهبى بگو یا زهرا دلداده یاس اطهرى...
-
تا حالا شده...؟
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 08:37
تا حالا شده.... یه حرف تو دلت باشه و کسی رو نداشته باشی که بهش بگی؟ تا حالا شده.... یه درد داشته باشی و درمونشو ندونی که چیه؟ تا حالا شده.... یه عشق پاک داشته باشی و یه معشوق عاشق نداشته باشی؟ تا حالا شده.... یه جاده خلوت جلوت باشه و نتونی پاتو رو گاز بزاری و بری؟ تا حالا شده.... یه قلب تو دستت باشه و نتونی ضربانشو...
-
من از خدامه
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 08:34
من از خدامه بکشم نازتو ... تا بشنوم یه لحظه اوازتو... من از خدامه پیش تو بمونم ... جواب حرفاتو خودم بخونم... من از خدامه بمونم دیوونت... سر بذارم رو شهر امن شونت... من از خدامه بمونی کنارم... من که بجز تو کسی رو ندارم... من از خدامه که نباشی دوری... فقط دلم میخواد بگی چجوری؟؟... من از خدانه که یه روز دعامون ... بره تو...
-
دل تنهای من
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 08:32
دل تنهای من دل من تنها بود دل من هرزه نبود دل من عادت داشت که بماند یک جا به کجا؟ معلوم است به در خانه ی تو دل من عادت داشت که بماند آن جا پشت یک پرده تور که تو هر روز آن را به کناری بزنی دل من ساکن دیوار و دری که تو هر روز از آن می گذری دل من ساکن دستان تو بود دل من گوشه یک باغچه بود که تو هر روز به آن می نگری دل من...
-
من موندم و خاطره ها
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 08:29
من و یک راه نرفته من و یک قلب شکسته من و یک حرف نگفته من و یک عشق نهفته من و یک خیال باطل من و شمعی درته دل من و آن گنه که چون شد من و این دلی که خون شد من و یک کوچه خلوت من و زخم یک خیانت من و یک صورت بی رنگ من و یک خنده بی درد من واین همه مصیبت دنیامون نمی شه بهتر دنیامون رنگ عذابه زندگی کردن محاله یه امیدم به خلایق...
-
مرغ سحر
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 08:28
مرغ سحر ناله سر کن داغ مرا تازه تر کن ز آه شرر بار ، این قفس را بر شکن و زیر زبر کن بلبل پر بسته ز کنج قفس درا نغمه آزادی نوع بشر سرا وزنفسی عرصه این خاک توده را پر شرر کن ظلم ظالم ، جور صیّاد آشیانم ، داده بر باد ای خدا ، ای فلک ، ای طبیعت شام تاریک ما را سحر کن ! نو بهار است ، گل به بار است ابر چشمم ، ژاله بار است...