سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

بابا

برادر جون بخواب بابا سفر کرده


سفر کرده به جایی که از اونجا بر نمی گرده



نَمون در انتظار بازگشت و سوری و ساتی


سفر کرده به جایی که نداره هیچ سوغاتی



بخواب بابا یه سر تا آسمون رفته


کمی دلتنگ بود امشب، پی یک هم زبون رفته



تو اصلا فرض کن بابا رفته مهمونی


تو که دلتنگی مامانو خوب می دونی



نپرس امشب چرا گل های پژمرده سر ِ میزه


و یا واسه چی از قوری بخاری بر نمی خیزه



نپرس از من که گلدونا چرا بی آسمون موندن


نپرس از من چرا گنجشک ها بی آب و دون موندن



نپرس امشب چرا چشمای فامیل آب نوشیده


نپرس امشب چرا بابا قاب پوشیده



نپرس امشب چرا چشم همه از اشک لبریزه


بخواب امشب برای تو کسی چایی نمی ریزه


نپرس از من نشونیشو نمی تونم بگم اما


بِدون رفته ببنده نامه به پای کبوترها



و یا رفته برسونه به مقصد قاصدک ها رو


یا رفته آسمون تا پس بیاره بادکنک ها رو



بخواب جان برادر خواب تنها راه دیداره


کنار بسترت بابا تا صبح بیداره



صُبا بابا رو فقط در قاب می بینی


شبا بابا رو فقط در خواب می بینی



حالا آروم بگیر و گریه رو بس کن رُخِت زرده


می ترسم گریه هاتو که ببینه زود برگرده



پاشو قرآنشو که مونده روی تاقچه وا کن


به جاش با اونکه شب ها هم کلامش بود، نجوا کن  


نظرات 1 + ارسال نظر
یه دیوونه مثل خودت جمعه 15 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:19 ب.ظ

چت شده ۲ باره دیوونه؟؟؟؟؟؟
کجایی بابا نگرانتم..چرا جواب نمیدی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد