که هر لحظه به یادت من چه پر نورم
می خواهم با کسی رهسپار شوم که دوستش می دارم
نمی خواهم بهای این همراهی را با حساب و کتاب بسنجَم
یا در اندیشه خوب و بَدَش باشم.
نمی خواهم بدانم دوستم می دارد یا نه.
می خواهم بروم با آنکه دوستش می دارم.
چیزی به نام عشق دیگر در وجودم نیست
من قهوه ای تلخم که شکر در وجودم نیست
تندیسی از سنگم که بی روح است و بی احساس
غیر از همان اجزا پیکر در وجودم نیست
راهی به سوی قلب من پیدا نخواهی کرد
من صخره ای بی رخنه ام در در وجودم نیست
از من نخواهید ای سبک بالان پریدن را
وقتی که دیگر ردی از پر در وجودم نیست
من هر چه کردم تا کمی نا مهربان باشم
پستی نمی آید به من شر در وجودم نیست
مانند خود را به دست بادها دادم
آزاد آزادم سر خر در وجودم نیست
فریادهایم را سر شعرم کشیدم باز
سنگ صبور از شعر بهتر در وجودم نیست !!!!!