دستهایت آنقدر مهربان اند که ساعت روی آن خوابش می برد.....
و بهانه ی عشق چیست جز عشق؟!؟!؟!؟!؟!!
بچه ها کم لطفی نکنین نظر بدین دیگه.......
بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد
سارا به سین سفره مان ایمان ندارد
بعد از همان تصمیم کبری ابرها هم
یا سیل می بارد و یا باران ندارد
بابا انارو سیب و نان را می نویسد
حتی برای خواندنش دندان ندارد
انگار بابا همکلاس اولی هاست
هی می نویسد این ندارد آن ندارد
بنویس کی آن مرد در باران میاید
این انتظار خیسمان پایان ندارد
ایمان برادر گوش کن نقطه سر خط
بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن
به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن
بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق
تقصیر چشمای تو بود ، وگرنه ما کجا و عشق ؟
سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت
بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت
تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس
تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس
عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم
وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن
به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن
هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم
یه لحظه با تو بودنو به عمر دنیا نمی دم
همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم
قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم
یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟
سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟
برایش صادقانه می نویسم
برای آنکه باید باشد و نیست..
آنگاه که خنده بر لبت می میرد
چون جمعه ی پاییز دلم می گیرد
دیروز به چشمان تو گفتم که برو
امروز دلم بهانه ات می گیرد
دلم که میگیرد میبینم حق با آسمان است که میگرید، ناله میکند، میغرد و میسوزد. خوشا به حالش. چقدر دوست داشتنی و زیبا احساس خود را میگوید. گاهی صاف و زلال چون آینه و آن گوشهاش یک خورشید مهربان یا یک ماه قشنگ که گرما و نورشان هم صداقت دارد و زمانی هم سیاه و ابری و دم کرده و عصبانی و بغضی که گویی هرگز باز نخواهد شد و از پس این همه سیاهی نه ماه دیده می شود و نه خورشید و ناگهان هق هق گریه آسمان و ریزش باران.
چقدر این صدا برایم آشناست. صدای هقهق گریه آسمان را میگویم، صدای بارش باران را. بارها آن را از اعماق وجودم شنیدهام. صدایی است که رنگ تنهایی دارد، بوی فراق و درد دوری.
گوش کن! دوباره در دور دستها آسمان نالید. شاید در جایی دیگر از این شب تاریک بی ستاره، عاشق دلشکستهای غریب تر از من به آسمان چشم دوخته و باران با او همآوا شده و همقدم اشکهایش شده است.
حق با آسمان است. باید گریست. باید بارید. باید فریاد برآورد. باید بغض را شکست. باید چون صاعقه سوخت و بر زمین خورد.
حق با آسمان است.
ببار که دلم هوای یار کرده است. ببار....رفیق من سنگ صبور غم هام
به دیدنم بیا که خیلی تنهام
هیشگی نمی فهمه چه حالی دارم
چه دنیای رو به زوالی دارم
مجنونم و دل زده از لیلی ها
خیلی دلم گرفته از خیلی ها
نمونده از جوونی هام نشونی
پیر شدم پیر تو ای جوونی
تنهای بی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور
توی شبات ستاره نیست
موندی و راه چاره نیست
اگر چه هیچکس نیومد سری به تنهاییت نزد
اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش
اگر بیای همون جوری که بودی
کم میارن حسودا از حسودی
صدای سازم همه جا پر شده
هر کی شنیده از خودش بی خوده
اما خودم پر شدم از گلای
ه چیزی ازم نمونده جز یه سایه
سایه ای که خالی از عشق و امی
د همیشه محتاج به نور خورشید
محسن چاووشی