سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

سوگند عشق

به نام آنکه اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

دریا

سالیانی است که در وادی غم ویلانم
بار خودخواهی خود می کشم و حیرانم

گرچه این بار گران سخت دهد آزارم
سرخوشم چونکه دگر سخت تر از مرجانم

بی شک اما بی رخش من همه شب می میرم
در دلم ناله ی شب های داراز ش کندم بی دارم

همه شب تا به سحر خواب ندارد چشمم
خوره افتاده ز این بغض گران بر جانم

این چه دردیست ندانم که به جانم افتاد
گرچه من هر درد را از دل و جان خواهانم

ای دریغا که یکی نیست مرا سنگ صبور
نیست یک محرم اسرار بجز یزدانم

بار خودخواهی و بی خوابی و این بغض گران
حاصلش یک بارٍ کج بود ، خودم میدانم 

 

 

 

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد