-
شیطان
دوشنبه 4 آذرماه سال 1387 11:15
به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان»! لبخند زد. پرسیدم: «چرا می خندی؟» پاسخ داد: «از حماقت تو خنده ام می گیرد» پرسیدم: «مگر چه کرده ام؟» گفت: «مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام» با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!» جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین...
-
ساعت
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1387 08:09
دستهایت آنقدر مهربان اند که ساعت روی آن خوابش می برد..... و بهانه ی عشق چیست جز عشق؟!؟!؟!؟!؟!! بچه ها کم لطفی نکنین نظر بدین دیگه..... ..
-
دیکته
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1387 07:53
بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد سارا به سین سفره مان ایمان ندارد بعد از همان تصمیم کبری ابرها هم یا سیل می بارد و یا باران ندارد بابا انارو سیب و نان را می ن ویسد حتی برای خواندنش دندان ندارد انگار بابا همکلاس اولی ه است هی می نویسد این ندارد آن ندارد بنویس کی آن مرد در باران میاید این انتظار خیسمان پایان ندارد ایمان...
-
شک نکن
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1387 07:50
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق تقصیر چشمای تو بود ، وگرنه ما کجا و عشق ؟ سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس عشقمو...
-
سکوت
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1387 07:47
یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟ برایش صادقانه می نویسم برای آنکه باید باشد و نیست..
-
بهانه
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1387 07:44
آنگاه که خنده بر لبت می میرد چون جمعه ی پاییز دلم می گیرد دیروز به چشمان تو گفتم که برو امروز دلم بهانه ات می گیرد
-
حق با آسمان است
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1387 07:34
دلم که میگیرد میبینم حق با آسمان است که میگرید، ناله میکند، میغرد و میسوزد. خوشا به حالش. چقدر دوست داشتنی و زیبا احساس خود را میگوید. گاهی صاف و زلال چون آینه و آن گوشهاش یک خورشید مهربان یا یک ماه قشنگ که گرما و نورشان هم صداقت دارد و زمانی هم سیاه و ابری و دم کرده و عصبانی و بغضی که گویی هرگز باز نخواهد شد...
-
سنگ صبور
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 14:40
رفیق من سنگ صبور غم هام به دیدنم بیا که خیلی تنهام هیشگی نمی فهمه چه حالی دارم چه دنیای رو به زوالی دارم مجنونم و دل زده از لیلی ها خیلی دلم گرفته از خیلی ها نمونده از جوونی هام نشونی پیر شدم پیر تو ای جوونی تنهای بی سنگ صبور خونه ی سرد و سوت و کور توی شبات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست اگر چه هیچکس نیومد سری به...
-
نقشه زندگی
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 13:01
دفتر خاطرههامون پر شده از غم و حسرت چند صفحه حرف نگفته، چند صفحه ماتم غربت تا به کی گوشه نشستن، عکس فردا رو کشیدن تا به کی رفتن و رفتن، اما هیچ جا نرسیدن یا که موندن پشت دیوار و یه توجیه اینه بن بست، بسه رفتن مثل اون پرندهای که تو قفس فکر فراره ولی وقتی میره بیرون، نمیدونه کی رو داره تو هم یه اسیری اما، اسیر قلبت...
-
شطرنج
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 12:50
زندگی شطرنج دنیا و دل است قصه ی پررنج صدهامشکل است شاه دل کیش هوسها می شود پای اسب آرزوها در گل است فیل بخت ما عجب کج می رود در سر ما بس خیالی باطل است ما نسنجیده پی فرزین او غافل از اینکه حریفی قابل است مهره های عمر من نیمش برفت مهره های او تمامش کامل است
-
عشق
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 12:43
من،... فدای تو! ببخشید... شما؟ دارم شروع می شوم، لطفا کنار بروید! یکی به من گفت: احمق! من هم گفتم: خودتی! یکی به من گفت: عاشق! من هم گفتم: احمق خودتی! یکی به من گفت: عشق! گفتم: درست حدس زدید! آن احمقی که دنبالش می گردید، منم! یکی به من گفت: احمق عاشق! گفتم: لطفا به تدریج توهین کنید! یکی به من گفت: عاشق احمق! گفتم: مرا...
-
تا حالا فکر کردی عشق یعنی چی؟
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 12:42
تا حالا فکر کردی عشق یعنی چی؟ عشق یعنی اینکه یکی بهت بگه از رنگ لباست خوشش میاد و تو هم از اون به بعد همیشه همون رنگو بپوشی ! تا حالا دلتنگ کسی شدی؟ اصلا میدونید دلتنگی چیه ؟ اونهم از بدترین نوعش؟ بزرگترین دلتنگی اینه که بدونی اون کسی که دوسش داری هیچ وقت مال تو نمیشه . اینکه بدونی یه روزی از کسی که دوسش داری باید...
-
دل شکسته
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 12:33
زیر بار کوله بار خاطرات تو شکستم میرم اما باورم کن که به دست تو شکستم میرم و پر نگاهه جاده ی دل کندن از تو از تو دل شکسته اما فکر اون چشای مستم تو روزای خالی از عشق که رواجه دل شکستن چه خوشا رفتن و رفتن پل پشت سر شکستن رفتن و تو جاده مردن ، دل به تنهایی سپردن وقت رفتن سخت اما ، ای خوشا رفتن و رفتن من برای موندن تو همه...
-
از عشق بیزارم
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 12:27
ومن از عشق بیزارم از این احساس بیهوده از این پیمان بس ننگین از این پیمان آلوده و من از دوست بیزارم از این فرزند اهریمن از او احساس و عشق او از او و بند اهریمن و من بیزارم از دنیا از این دنیای پر نیرنگ از این آلودگی محض که باشد با همه در جنگ و من بیزارم از قسمت و من بیزارم از تقدیر که من را در قفس انداخت و زد بر پای من...
-
محاکمه
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 12:24
جلسه محاکمه عشق بود و قاضی عقل ، و عشق محکوم به تبعید به دورترین نقطه مغز شده بود یعنی فراموشی ، قلب تقاضای عفو عشق را داشت ولی همه اعضا با او مخالف بودند قلب شروع کرد به طرفداری از عشق آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن اونو داشتی ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی و شما پاها که همیشه آماده رفتن...
-
چیزهایی که نگفتم
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 12:19
وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست، نگفتم:«عزیزم،این کار را نکن.» نگفتم:«برگرد و یکبار دیگر به من فرصت بده.» وقتی پرسید دوسش دارم یا نه، رویم را برگرداندم. حالا او رفته،و من تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم. نگفتم:«عزیزم،متأسفم،چون من هم مقصر بودم.» نگفتم:«اختلاف ها را کنار بگذاریم، چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و...
-
کاش میشد
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 12:12
کاش میشد در کنارت عاشق و دیوانه بودن با دل مست و خرابت همدل و هم خانه بودن کاش میشد درخیالم خواب و رویای تو دیدن در دل شب مست بودن چشم زیبای تو دیدن کاش میشد از نگاهت پل به دنیای دلت زد مست چشمان تو بود و بوسه ناغافلت زد کاش . . .
-
سکوت مطلق
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 12:06
توی قلبت جایی واسم نیست نمی گم کسی رو داری اما دیگه باورم شد که می خوای تنهام بذاری دیگه دستاتو ندارم دیگه چشمات مال من نیست اون نگاه جستجو گر این روزا دنبال من نیست نمی گم داری می گردی دنبال یه عشق تازه اما کوله بارو بستی در به روی کوچه بازه تو میری من نمی دونم که گناه من چی بوده اما هر دلیلی باشه واسه رفتن تو زوده...
-
لحظه دیدار نزدیک است
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 12:00
لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام..مستم باز می لرزد دلم...دستم.. باز گویی در هوای دیگری هستم های ..نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ های..نپریشی صفای زلفکم را...دست آبرویم را نریزی دل لحظه دیدار نزدیک است...
-
به سر عشق چه آمد؟
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 11:46
به سر عشق چه آمد؟ دل چه شد ؟ آیینه کو ؟ یار که بود ؟ هر که شد رفت و دگر باز نیامد دوش من بر در میخانه شدم مست و دیوانه شدم عشق آمد به سراغم گله کرد گله و شِکوه از این قافله کرد گفتم ای عشق غمت بهر چه باشد ؟ گریه و شِکوهً تو بهر که باشد ؟ :او چنین گفت به من عشق از روز ازل بوده و هست آدمی موجب تغییر شدست اثر از مجنون...
-
آیا میشناسیدم؟
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 11:35
نام من عشق است آیا میشناسیدم؟ زخمی ام زخمی سراپا میشناسیدم؟ با شما طی کرده ام راه درازی را خسته هستم خسته آیا میشناسیدم؟ راه شش صد ساله از دفتر حافظ تا غزل های شما آیا میشناسیدم این زمانم گر چه ابره تیره پوشیده است من همان خورشیدم آیا میشناسیدم؟ پای رهوارش شکسته سنگ دهر اینک این اافتاده از پا را میشناسیدم؟ میشناسد چشم...
-
درد هجران
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 11:31
شکایت هجران بر من مکنید که من سالهاست رفته ام و مسافری بودم و نمیدانستم کاش شعر چشمانت مرا مست نمیکرد که اینگونه شتابان بمیرم حقیقتی در سرم بود اما نیستم تا بگویم رازم را با تو کجا میروی ای باد گران که چنین سنگین میروی برده ای از من نگاه اما نمیدانستی ناز نگاهش از من پر رنگ تر جلوه کرد (متین)
-
خدایا جرم من چیست؟!!؟
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 11:24
خدایا جرم من چیست ؟؟؟ خدایا یاورم کیست ؟؟؟ به قرآنت قسم این زندگی نیست شِکوهً خود به که گویم ؟ من توسل به که جویم ؟ جز رهت راه که پویم ؟ دعایم بی ثمر شد نگاهم بی اثر شد سَنا بی نور و آمالم سَمر شد این همه بحران و بدختی چرا ؟ این همه سختی چرا ؟ نا خوشی در اوج خوشبختی چرا ؟ امتحانم در پریشانی مکن بیش از این آلوده و...
-
هدیه ای پر از محبت
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 14:44
یه روز یه دختر کوچولو کنار یک کلیسای کوچک محلی ایستاده بود؛ دخترک قبلا یک بار آن کلیسا را ترک کرده بود چون به شدت شلوغ بود. همونطور که از جلوی کشیش رد شد، با گریه و هق هق گفت: "من نمیتونم به کانون شادی بیام! " کشیش با نگاه کردن به لباس های پاره پوره، کهنه و کثیف او تقریباً توانست علت را حدس بزند و دست دخترک...
-
عشق واقعی
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 14:42
چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره . رنگ چشاش آبی بود . رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ… وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه . دوستش داشتم . لباش همیشه سرخ بود . مثل گل سرخ حیاط . مثل یه غنچه … وقتی می خندید و دندونای سفیدش بیرون می زد اونقدرمعصوم و...
-
۲۴ ساعت زندگی ایرانی
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 12:52
-
آقایان پاسخ می دهند
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 12:51
آقایان پاسخ می دهند!! برخی خانم ها مثل چی هستند ؟ خانم ها مثل رادیو هستند : هر چی می خواهند می گویند ولی هر چه بگویی نمی شنوند. خانم ها مثل شبکه اینترنت هستند : از هر موضوعی یک فایل اطلاعاتی دارند. خانم هامثل چسب دوقلو هستند : اگر دستشان با گوشی تلفن مخلوط شد, دیگر باید سیم را برید. خانم ها مثل موتور گازی هستند : پر...
-
عشق از نگاه کودکان
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 12:47
عشق آن چیزی است که در اوج خستگی لبخند را به لبانت می آورد...(7 ساله) عشق یعنی آن هنگامی که برای خوردن غذا بیرون می روی و بیشتر چیپس خود را به او می دهی بدون آنکه توقع متقابلی داشته باشی.(۳ ساله) عشق یعنی آن زمانی که مامان برای بابا قهوه درست می کند و برای اطمینان از خوشمزه بودنش کمی از آن را می نوشد.(4 ساله) عشق یعنی...
-
ثانیه ها
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 06:54
چقدر ثانیه ها نامردند گفته بودند که بر میگردند بر نگشتند پی رفتنشان بی جهت عقربه ها می گردند
-
بغض
پنجشنبه 23 آبانماه سال 1387 00:43
بغض بزرگترین اعتراضیه که اگر بترکد دیگر اعتراض نیست.... التماس است!!!